چند دهة پیش رابی کاپلان در مقالهای عنوان کرده بود که انسانها اسیر و گرفتار سه چیز هستند. نخست، گرفتار خودشان بوده و اسیر هواهای نفسانی و صفات زشت و پلید انسانیاند.در مرتبه دوم، اسیر اموال و داراییهای خویشند و برای به دست آوردن آن به هر وسیلهای خواه درست، خواه نادرست متوسل میشوند و در نهایت گرفتار بند تعصباتاند.
کاپلان، این مقاله را در دهة 1940 میلادی، یعنی درست زمانی که بسیاری از یهودیان برای به دست آوردن موقعیت و مقام اجتماعی و سیاسی، دین و مذهب خود را انکار میکردند نوشت؟ اما اگر کاپلان در جامعه امروزی زندگی میکرد، شاید بعد چهارمی نیز به این بندها اضافه میکرد و آن اسیر کار بودن است. انسانهای امروزی گرفتار کار خود هستند. البته شاید بهتر باشد بگوئیم که انسانهای سده بیست و یکم بردة کار خود هستند. اعتیاد به کار، حالتی است که در آن فرد مبتلا، به گونهای رفتار میکند که برای خانواده و زندگی اجتماعی او در محیط کار و خارج از آن، زیان آور است. این حالت به خستگی، نداشتن رابطه خوب با همکاران غیر معتاد، یا کم بودن زمان و انرژی برای زندگی خانوادگی، دوستان، سرگرمی ها و فعالیتهای دیگر منجر می شود.
واژهشناسی اعتیاد به کار
اصطلاح اعتیاد به کار (Workaholism) یا كارشیفتگی نخستین بار در سال 1971 توسط وین اوتس در کتابش، با عنوان: اعترافات یک معتاد به کار عنوان شد. البته این واژه در دهة 1990 میلادی کاربرد بسیار گستردهای یافت.
در فرهنگ لغت هریتیج، معتاد به كار به شخصی گفته می شود که نیاز وسواس گونه و بی امانی نسبت به کار دارد.
اعتیاد به کار، اعتیادی است که برای شخص می تواند لذتبخش یا خستهکننده و مشکل ساز باشد. عده ای این حالت را یک بیماری میدانند که در دسته اختلالهای وسواس گونه قرار میگیرد. مشکل این است که این افراد اعتقاد دارند که اگر کار نکنند، دنیا بر سرشان خراب خواهد شد. آنها لزوماً عاشق کار خود نیستند یا کوششی برای رسیدن به مدارج بالا از خود نشان نمیدهند. اگر شخصی تصور کند که خودش تنها کسی است که میتواند این کار بخصوص را انجام دهد، به احتمال زیاد یک معتاد به کار یا Workaholicبه شمار میآید. بسیاری از پژوهشگران و متخصصان هنجارهای انسانی بر این باورند که اعتیاد به کار یکی از سختترین انواع اعتیادهاست که به دلیل بد نبودن ظاهری آن، نه تنها از سوی دیگران مورد انتقاد قرار نمیگیرد، بلکه تشویق هم میشود. در شرایطی که بسیاری، اعتیاد به الکل یا مواد مخدر را بهشدت تقبیح میکنند، اعتیاد به کار یا عادت به پرکاری، مانند یک بیماری نهفته و موذی میتواند زندگی شخصی یا خانوادگی فرد معتاد را از هم بپاشد.
مطالعه جدیدی که توسط محققان دانشگاه مریلند آمریکا انجام شده، نشان میدهد که کار زیاد، زندگی خانوادگی را تحلیل میبرد. این تحقیق که نتایج آن در سال 2002 در مجله روانشناسی عملی(Psychology of Applied Journal) به چاپ رسیده نشان داد که ساعت کاری زیاد باعث تداخل کار و زندگی خانوادگی میشود که این مسئله، خود افسردگی و سایر مشکلات ناشی از استرس را به دنبال دارد.
کار زیاد، حتی در مواردی باعث مرگ افراد هم شده است. از مهمترین این موارد میتوان به مرگ چن یی نی کارگردان 59 ساله چینی در اثر خونریزی گوارشی در سر صحنه فیلمبرداری فیلم آرایشگر و نیز مرگ وانگ جون یائو رییس گروه جونیائو اشاره کرد. وی نخستین شرکت هواپیمایی خصوصی را در چین دائر کرد ولی در سن 38 سالگی بر اثر سرطان دستگاه گوارش، جان خود را از دست داد.
ژاپن معمولا به شکل یک فرهنگ معتاد به کار تصویر می شود. بسیاری از آنها بر این باورند كه ساعات زیاد کار کردن پشت میز، نشان دهنده وفاداری به سازمان است. بسیاری از کارمندان ژاپنی نسبت به ترک کردن زودهنگام کار بیمیل بوده، بر این عقیدهاند كه: «رئیسم نمیخواهد زودتر به منزل برود. چون رئیس وی نمیخواهد زودتر به منزل برود، پس من هم نمیتوانم زودتر به منزل بروم، چون رئیسم نمیخواهد زودتر به منزل برود». سالیانه عده ای از ژاپنیها به دلیل کار بیش از اندازه، زندگی را ترك میگویند و حتی برای مرگ در اثر کار زیاد، واژهای به نام کاروشی (Karoshi) دارند در مواردی که بتوان ثابت کرد علت مرگ کار بیش از اندازه بوده است، خانواده این شخص میتوانند به دلیل عدم مداخله کارفرما در رفتار خود تخریب گرانه کارمندش، از او تقاضای غرامت کنند (1994, Paul).
اوتس (1971) اعتیاد به کار را نوعی خو گرفتن به چیزی میداند. وی معتاد به کار را شخصی می داند که نیاز فراوانی به کار دارد که اختلالها و تعارضهای زیادی را در سلامت جسمانی، شادی و شعف شخصی، روابط بین فردی و روحیه اجتماعی بودن، به وجود می آورد. اسپنس و رابینز (1992) نخستین تعریف آکادمیک و عملی از واژه اعتیاد به کار را ارائه كردند. از دیدگاه آنها، اعتیاد به کار از یک سری از نگرشها و برداشت های افراد نشات گرفته است. آنها معتاد به کار را به شخصی قلمداد می کنند که درگیری در کار بالا، احساسات جبری بالا یا اشتیاق درونی فوقالعادهای نسبت به کار دارد و لذت کمی از کار خود می برد.
اسنیر و هارپاز (2004) اعتیاد به کار را به عنوان اختصاص افراطی زمان نسبت به فعالیت های فیزیکی و یا فکری که مرتبط به کار باشد، تعریف كرده است. مک میلان و دیگران (2001) نیز اعتیاد به کار را این گونه تعریف می کند که مقاومت فردی در رها کردن خود از کاری که همه وقت، نسبت به آن درگیر است. (6002,et.al,Evan)
دیدگاه روانشناسانه به اعتیاد به کار
نظریههای روان شناختی و جامعه شناختی، دلایل زیادی برای ابتلا به انواع اعتیاد ذكر میكنند، اما ما در اینجا بیشتر قصد داریم از جنبههای درونیتر و تا حدودی متعالیتر، این دلایل و عوامل را بررسی كنیم، هر چند میدانیم كه آن دلایل نیز نتیجه بررسیها و پژوهشهای علمی و تجربی میباشند و كاربردهای ویژه خود را دارند.
اعتیاد به کار، نوعی نیاز تسکین ناپذیر به مشغول بودن است که در آن علائم زیر قابل ملاحظه اند :
انکار: مثل همه معتادان این افراد ساعات گرفتاری خود را کمتر از آن چه هست بیان می کنند و تمامی ساعاتی را که در منزل و روزهای تعطیل به مسائل مربوط به کار مشغولند، نادیده می گیرند. در عین حال این افراد به نیاز همسر و فرزندان خود بیتوجه بوده و اعتراض آنان را نشانه بهانه گیری و پر توقعی می دانند.
افسردگی: به طور کلی این افراد احساس سر زنده و شادابی ندارند و گاه علائم افسردگی نیز در آنان بروز می کند.
تحریف واقعیت : در موارد بسیار، این بیماران واقعا به آن چه می کنند نا آگاه بوده، و واکنش های غیر معقول را که از خود نشان می دهند، موجه و معقول میپندارند.
کاهش اعتماد به نفس: باوجود توفیقهای اقتصادی چشمگیر، این افراد ظاهراً قدرتمند و متکی به نفس، در درون متزلزل و ناپایدارند.
نیاز به کنترل: این علامت یکی دیگر از واکنش های دفاعی این افراد است به گونهای که می خواهند نبودن خود را با بهانه گیری های هنگام حضور جبران کنند. اینان به عنوان واکنش جبرانی بیش از اندازه نسبت به آنچه در غیاب آن ها در خانه و خانواده می گذرد، حساس بوده، متاسفانه با فرم بدبینانه ای مسائل را تحلیل می کنند. این جمله را بارها از همسران چنین افرادی می شنویم که میگویند:
«هیچوقت که خونه نیست... ، وقتی هم که هست از نبودنش بدتره... »
کارکردن در این بیماران به سهولت تبدیل به هست? اساسی زندگی شده، به راحتی جای نیازهای احساسی، اجتماعی و حتی تفریحات این افراد را می گیرد.
در مراحل پیشرفته، غرق در جنون سیری ناپذیر کار... کار... کار این بیماران دست از مراقبت از خویش بر میدارند. این مرحله از مراحل خطرناک است، زیرا بیماران نسبت به سلامت خود بی توجه شده، نیازهای روحی و جسمانی خود را نادیده گرفته، در معرض خطر ابتلاء به بیماریهای گوناگون قرار میگیرند.
برخی نظریه پردازان در زمینه اعتیاد، بر این باورند که اعتیاد و اشتیاق فراوان به کار، ناشی از شیفتگی فرد نسبت به کار است. اینان این افراد را خودشیفته مینامند. خودشیفتگی (Narcissism) ریشه در واژه یونانی نارسسیوس دارد. نارسسیوس پسری زیبا ولی متکبر و خودبین بود که روزی هنگامی که تصویر خود را در آب دید شیفته خود شد و جان سپرد. خودشیفتگی به دوست داشتن افراطی خود یا خودبینی و تكبر و خود ستایی، نداشتن همدلی با دیگران، و خود محوری دلالت دارد. (2007 ,Wonneberg)
در تحقیقی بعد انکار، توجیه کردن، خود بزرگ بینی، خودپرستی اسنادی، استحقاق و حقانیت و اضطراب و نگرانی به عنوان ابعاد شخصیت خود شیفته اینگونه در نظر گرفته شده است(Westen, 1990).
1. انکار: شخصیت خود شیفته اغلب تفاوت بین خود ایده آل و خود واقعی را انکار می کند. انکار موجب فرار پذیرش مسئولیت اشتباهاتش می شود.
2. توجیه: پیدا کردن دلیل برای رفتارهای غیرقابل قبول به منظور ارائه آنها به شکل قابل قبول است تا کارها، سیاستها و تصمیماتشان منطقی و معقول جلوه کند.
3. خود بزرگ بینی: خودشیفته نسبت به توانائیهای خود اغراق می کند و دانائیها، دستاوردها و مهارتهای خود را بیش از حد تخمین می زند.
4. خودپرستی اسنادی: پیامدهای مطلوب، موفقیتها و نتایج مثبت را به عوامل درونی خود نسبت داده، پیامدهای نامطلوب، شکستها و نتایج منفی را به عوامل بیرونی نسبت می دهد.
5. استحقاق: استثمار دیگران را حق خود دانسته و با دیگران همدلی ندارد.
6. اضطراب: از احساس افسردگی و بیارزش بودن رنج می برد و نیاز شدیدی به ثبات و اطمینان دارد.
یكی از صحنه های بروز خودشیفتگی، سازمانها هستند. افراد خودشیفته می توانند مهارتها و قابلیتهای خود را هنگام كار نمایان كنند. افراد خودشیفته سعی دارند در زمان كار، تواناییهای خود را به رخ كشیده و تصمیمهای موفق خود را جلوه دهند؛ از اینرو زمان زیادی را صرف كار خود می كنند.
الگوهای رفتاری اعتیاد به کار
عموماً اینطور فرض میشود که ساختار دهی به اعتیاد به کار پیچیده و چند بعدی است. سنخ شناسی مختلفی در این مورد وجود دارد. هر چند تعداد ناچیزی از آنها بطور تجربی مورد آزمون قرار گرفته و از روایی بالایی برخوردار است.
اسكات و همكارانش(1997) سه الگوی اعتیاد به كار را شناسایی كردند كه عبارتند از:
1. كشش افراطی (وسواسی)؛ 2. كمالگرایی؛ 3. توفیق طلبی (موفقیتطلبی).
در نظر آنها، معتادان به کار وسواس، اضطراب و استرس زیادی دارند ولی كارشان موجب مشكلات جسمی و روانی می شود و رضایت پایینی از زندگی داشته، عملكرد شغلی پایین دارند. معتادان به كار كمال گرا، استرس و مشكلات جسمی و روانی بالایی دارند و روابط میان فردی خصمانه ای پیدا می كنند و غیبت و ترك خدمت داوطلبانه زیادی دارند. همچنین موجب رضایت شغلی و عملكرد شغلی پایین می شوند. در نهایت معتادان به كار توفیق طلب، رضایت از زندگی، رضایت شغلی، سلامت جسمی و روانی، عملكرد شغلی و رفتارهای شهروندی سازمانی بالایی دارند ولی استرس و ترك خدمت داوطلبانه پایینی دارند.
یکی از شناخته شدهترین ابزارهای اندازهگیری اعتیاد به کار که به طور گسترده به کار گرفته میشود، ثلاثی اعتیاد به کار اسپنس و رابینز (1992) است که كار بر اساس میزان و درجه به سه مولفه زیر مشخص میشود:
1) عجین شدن با كار؛
2) تمایل درونی در كار؛
3) لذت از كار.
در افراد معتاد به كار، درجه عجین شدن با كار بالاست، تمایل و كشش بسیار زیادی به كار دارند ولی از كار لذت زیادی نمی برند. در مقابل، مشتاقان به كار با كار عجین میشوند ولی از كارشان لذت میبرند و كشش افراطی به كار ندارند.
اسپنس و رابینز (1992) شش نوع فرعی معتادان به کار را تعیین كرده است: خوگرفته به کار، معتاد به کار علاقه مند، مشتاقان به کار، کارگران سرخورده، کارگران آرام، کارگران بیاهمیت به کار. در سال 2004 دو محقق بنامهای بولنز و پول منز، سنخ شناسی اسپنس و رابینز را غنیتر کرده که علاوه بر شش نوع فرعی، بیمیلی به کار بیشتر نیز به عنوان یک نوع فرعی دیگر و متخصصان بیگانه از خود را نیز می توان به عنوان یک نوع فرعی دیگر مورد لحاظ قرار داد.
اسکات و دیگران (1997) با دیدگاهی انتقادی نسبت به سنخ شناسی اسپنس و رابینز، اعتیاد به کار را به عنوان پدیدهای رفتاری میپندارند. در وهله اول آنها استدلال می کنند که برای طبقه بندی معتاد به کار باید توجه داشت که یک شخص باید:
_ زمان قابل توجهی را برای فعالیت های کاری صرف كند.
_ به کار فکر می کند، حتی زمانی که کار نمی کند.
_ کار فراتر از احتیاجهای اقتصادی و سازمانی است. (2006,et.al,Evan)
پرکار بودن در برابر اعتیاد به کار
اصطلاح اعتیادبه کار، در بسیاری از موارد به اشتباه در مورد افراد پر انرژی نیز به کار برده می شود که علاوه بر داشتن رابطه خوب با همکاران، لذت بردن از فعالیتهای فاقد سود مالی، استراحت کافی و حضور مناسب در خانواده و جامعه، زمان زیادی را هم برای کار در نظر می گیرند. این افراد، اشخاصی طبیعی هستند که تنها تفاوتشان با دیگران ، برنامه ریزی درست درامور زندگی شخصی و شغلی است.
به باور اسکات و دیگران (1997)، افراد با ساعتهای طولانی کار، لزوماً معتادان به کار نیستند. به عبارتی، ساعتهای طولانی کار، رفتاری است که دلایل نگرشی بسیاری را می توان برای آن متصور شد که تنها یک یا تعداد اندکی از این دلائل را میتوان با اعتیاد به کار مرتبط دانست. افراد با درگیری و اشتیاق بالا نسبت به کار، مستعد کار کردن در ساعتهای طولانی بوده، به تبع آن، آماده ابتلا به اعتیاد به کاراند.
به عبارت دیگر: اعتیاد به کار را میتوان در کنار موارد دیگر استفاده افراطی از چیزی، عنوان كرد. اما برای تشخیص پرکار بودن ناشی از برنامه ریزی درست و داشتن انرژی کافی و اعتیاد به کار، میتوان به موارد اختلاف این دو، توجه کرد.
1 . افراد کوشا، کار را به عنوان مورد واجب انجام می دهند و در زمان هایی آنرا یک وظیفه ارضا کننده می دانند. معتادان به کار، کار خود را به عنوان جایی امن و فارغ از امور پیش بینی نشده زندگی در نظر می آورند که می توانند با کمک آن از احساسات و تعهدهای ناخواسته، دور شوند.
2 . افراد کوشا می دانند چگونه و در چه زمانی محدوده ای برای کار خود قائل شوند تا بتوانند به گونهای کامل در کنار خانواده و دوستان حاضر باشند و در برنامه های آنها شرکت کنند. معتادان به کار، اجازه می دهند کارشان در فهرست امور زندگی، بیشترین درجه اهمیت را پیدا کند.آنها غالبا به خانواده، دوستان و فرزندان خود تعهداتی میدهند که بعد به خاطر ضرورتهای کار این قول و قرار را می شکنند.
3 . افراد کوشا می توانند اشتیاق خود به کار را از بین ببرند، اما معتادان به کار نمیتوانند کار نکنند. آنها حتی اگر در حال بازی گلف هم باشند یا به دیدن نمایش مدرسه فرزند خود رفته باشند، باز هم فکرشان مشغول کار است. ذهن این افراد مدام به سمت مسائل و مشکلات کاری پر می کشد.
نتیجهگیری و پیشنهادهایی برای کاستن اعتیاد به کار
در بخش پایانی مقاله دیدگاه های محققان برای از بین بردن اعتیاد به کار را بیان می کنیم.
هاس (1991) به نقش برجسته مدیران اشاره می کند. مدیران می توانندکارکنان معتاد به کار را به تغییر در رفتار تشویق کنند. برخی محققان از برنامه های کمک به خود برای معتادین به کار حمایت میکنند. این فعالیتها شامل شناسایی گزینههای جدید برای کار، ایجاد سرگرمیهای جدید و لذت بردن از هر چیزی. کمکهای حرفهای، چه به صورت مشاوره انفرادی و چه گروهی، نیز میتواند کمک خوبی برای کاهش اعتیاد شود (Naughton, 1987).
روشهای گوناگونی برای کاستن این نوع از اعتیاد وجود دارند ( که در بسیاری از نشریهها در سازمانهای مختلف ارائه میشوند ) در زیر به مواردی از آنها اشاره میكنیم:
?. کنترل کردن خود : وقتی همكار یا مرئوس پیشنهادی می كنند كه به نظر شما مسخره می آید مقاومت نكنید و بگذارید آن كار انجام شود، اگرچه درست نباشد. بگذارید كس دیگر كار را انجام دهد. اگرچه فكر می كنید نظر كم اهمیتی است گاه عقیده دیگری را جایگزین عقیده خود كنید. قدرت را به كس دیگری دهید تا پروژه را بررسی كند. پیشنهاد ندهید، توصیه نكنید و كار را دقیق كنترل نكنید.
?. پیدا کردن سرگرمیهای جدید : سعی كنید بازی و ورزش كنید.
?. پذیرفتن شکست : برای افراد معتاد به كار، شكست بسیار دردناك است. سعی كنید در مسیر درست، كارها را به دوستان و همكاران واگذار كنید.
?. همكاری با خانواده و دوستان در برنامه های سرگرمی : زمانی را در هفته با همسر و یا بچه ها و دوستان بگذرانید. ساعت كار را كوتاه تر كنید.
?. تمجید از دیگران : این كار را چند بار در روز انجام دهید، زیرا افراد معتاد به كار به خود بیشتر توجه می كنند. باید تمرین كنید با تمجید و تحسین دیگران، به آنها توجه كنید.
?. شناسایی بهانه هایی که اعتیاد به کار را تایید می كنند: مثل، من برای خانواده ام سخت كار می كنم. یا شركت نیاز دارد كه من ?? ساعت در روزكار كنم. حقیقت این است كه شركت بدون كار شما نیز به كارش ادامه می دهد ولی شما برای كار، سرانجام خانواده تان را از دست می دهید.
7 . «نه» گفتن : یاد بگیرید که « نه » بگویید.
همه این مسائل تا زمانی كه ارزش واقعی شما در آنچه انجام می دهید پوشیده باشد، تحقق نمی یابد. ولی اگر به طور معمولی كار كنید منشأ ارزش شما، خانواده و علایق وسیع شما، آشكار می شود.
حمزه جمشیدی کهساری
اصطلاح اعتیاد به کار (Workaholism) یا كارشیفتگی نخستین بار در سال 1971 توسط وین اوتس در کتابش، با عنوان: اعترافات یک معتاد به کار عنوان شد. البته این واژه در دهة 1990 میلادی کاربرد بسیار گستردهای یافت.
در فرهنگ لغت هریتیج، معتاد به كار به شخصی گفته می شود که نیاز وسواس گونه و بی امانی نسبت به کار دارد.
اعتیاد به کار، اعتیادی است که برای شخص می تواند لذتبخش یا خستهکننده و مشکل ساز باشد. عده ای این حالت را یک بیماری میدانند که در دسته اختلالهای وسواس گونه قرار میگیرد. مشکل این است که این افراد اعتقاد دارند که اگر کار نکنند، دنیا بر سرشان خراب خواهد شد. آنها لزوماً عاشق کار خود نیستند یا کوششی برای رسیدن به مدارج بالا از خود نشان نمیدهند. اگر شخصی تصور کند که خودش تنها کسی است که میتواند این کار بخصوص را انجام دهد، به احتمال زیاد یک معتاد به کار یا Workaholicبه شمار میآید. بسیاری از پژوهشگران و متخصصان هنجارهای انسانی بر این باورند که اعتیاد به کار یکی از سختترین انواع اعتیادهاست که به دلیل بد نبودن ظاهری آن، نه تنها از سوی دیگران مورد انتقاد قرار نمیگیرد، بلکه تشویق هم میشود. در شرایطی که بسیاری، اعتیاد به الکل یا مواد مخدر را بهشدت تقبیح میکنند، اعتیاد به کار یا عادت به پرکاری، مانند یک بیماری نهفته و موذی میتواند زندگی شخصی یا خانوادگی فرد معتاد را از هم بپاشد.
مطالعه جدیدی که توسط محققان دانشگاه مریلند آمریکا انجام شده، نشان میدهد که کار زیاد، زندگی خانوادگی را تحلیل میبرد. این تحقیق که نتایج آن در سال 2002 در مجله روانشناسی عملی(Psychology of Applied Journal) به چاپ رسیده نشان داد که ساعت کاری زیاد باعث تداخل کار و زندگی خانوادگی میشود که این مسئله، خود افسردگی و سایر مشکلات ناشی از استرس را به دنبال دارد.
کار زیاد، حتی در مواردی باعث مرگ افراد هم شده است. از مهمترین این موارد میتوان به مرگ چن یی نی کارگردان 59 ساله چینی در اثر خونریزی گوارشی در سر صحنه فیلمبرداری فیلم آرایشگر و نیز مرگ وانگ جون یائو رییس گروه جونیائو اشاره کرد. وی نخستین شرکت هواپیمایی خصوصی را در چین دائر کرد ولی در سن 38 سالگی بر اثر سرطان دستگاه گوارش، جان خود را از دست داد.
ژاپن معمولا به شکل یک فرهنگ معتاد به کار تصویر می شود. بسیاری از آنها بر این باورند كه ساعات زیاد کار کردن پشت میز، نشان دهنده وفاداری به سازمان است. بسیاری از کارمندان ژاپنی نسبت به ترک کردن زودهنگام کار بیمیل بوده، بر این عقیدهاند كه: «رئیسم نمیخواهد زودتر به منزل برود. چون رئیس وی نمیخواهد زودتر به منزل برود، پس من هم نمیتوانم زودتر به منزل بروم، چون رئیسم نمیخواهد زودتر به منزل برود». سالیانه عده ای از ژاپنیها به دلیل کار بیش از اندازه، زندگی را ترك میگویند و حتی برای مرگ در اثر کار زیاد، واژهای به نام کاروشی (Karoshi) دارند در مواردی که بتوان ثابت کرد علت مرگ کار بیش از اندازه بوده است، خانواده این شخص میتوانند به دلیل عدم مداخله کارفرما در رفتار خود تخریب گرانه کارمندش، از او تقاضای غرامت کنند (1994, Paul).
اوتس (1971) اعتیاد به کار را نوعی خو گرفتن به چیزی میداند. وی معتاد به کار را شخصی می داند که نیاز فراوانی به کار دارد که اختلالها و تعارضهای زیادی را در سلامت جسمانی، شادی و شعف شخصی، روابط بین فردی و روحیه اجتماعی بودن، به وجود می آورد. اسپنس و رابینز (1992) نخستین تعریف آکادمیک و عملی از واژه اعتیاد به کار را ارائه كردند. از دیدگاه آنها، اعتیاد به کار از یک سری از نگرشها و برداشت های افراد نشات گرفته است. آنها معتاد به کار را به شخصی قلمداد می کنند که درگیری در کار بالا، احساسات جبری بالا یا اشتیاق درونی فوقالعادهای نسبت به کار دارد و لذت کمی از کار خود می برد.
اسنیر و هارپاز (2004) اعتیاد به کار را به عنوان اختصاص افراطی زمان نسبت به فعالیت های فیزیکی و یا فکری که مرتبط به کار باشد، تعریف كرده است. مک میلان و دیگران (2001) نیز اعتیاد به کار را این گونه تعریف می کند که مقاومت فردی در رها کردن خود از کاری که همه وقت، نسبت به آن درگیر است. (6002,et.al,Evan)
دیدگاه روانشناسانه به اعتیاد به کار
نظریههای روان شناختی و جامعه شناختی، دلایل زیادی برای ابتلا به انواع اعتیاد ذكر میكنند، اما ما در اینجا بیشتر قصد داریم از جنبههای درونیتر و تا حدودی متعالیتر، این دلایل و عوامل را بررسی كنیم، هر چند میدانیم كه آن دلایل نیز نتیجه بررسیها و پژوهشهای علمی و تجربی میباشند و كاربردهای ویژه خود را دارند.
اعتیاد به کار، نوعی نیاز تسکین ناپذیر به مشغول بودن است که در آن علائم زیر قابل ملاحظه اند :
انکار: مثل همه معتادان این افراد ساعات گرفتاری خود را کمتر از آن چه هست بیان می کنند و تمامی ساعاتی را که در منزل و روزهای تعطیل به مسائل مربوط به کار مشغولند، نادیده می گیرند. در عین حال این افراد به نیاز همسر و فرزندان خود بیتوجه بوده و اعتراض آنان را نشانه بهانه گیری و پر توقعی می دانند.
افسردگی: به طور کلی این افراد احساس سر زنده و شادابی ندارند و گاه علائم افسردگی نیز در آنان بروز می کند.
تحریف واقعیت : در موارد بسیار، این بیماران واقعا به آن چه می کنند نا آگاه بوده، و واکنش های غیر معقول را که از خود نشان می دهند، موجه و معقول میپندارند.
کاهش اعتماد به نفس: باوجود توفیقهای اقتصادی چشمگیر، این افراد ظاهراً قدرتمند و متکی به نفس، در درون متزلزل و ناپایدارند.
نیاز به کنترل: این علامت یکی دیگر از واکنش های دفاعی این افراد است به گونهای که می خواهند نبودن خود را با بهانه گیری های هنگام حضور جبران کنند. اینان به عنوان واکنش جبرانی بیش از اندازه نسبت به آنچه در غیاب آن ها در خانه و خانواده می گذرد، حساس بوده، متاسفانه با فرم بدبینانه ای مسائل را تحلیل می کنند. این جمله را بارها از همسران چنین افرادی می شنویم که میگویند:
«هیچوقت که خونه نیست... ، وقتی هم که هست از نبودنش بدتره... »
کارکردن در این بیماران به سهولت تبدیل به هست? اساسی زندگی شده، به راحتی جای نیازهای احساسی، اجتماعی و حتی تفریحات این افراد را می گیرد.
در مراحل پیشرفته، غرق در جنون سیری ناپذیر کار... کار... کار این بیماران دست از مراقبت از خویش بر میدارند. این مرحله از مراحل خطرناک است، زیرا بیماران نسبت به سلامت خود بی توجه شده، نیازهای روحی و جسمانی خود را نادیده گرفته، در معرض خطر ابتلاء به بیماریهای گوناگون قرار میگیرند.
برخی نظریه پردازان در زمینه اعتیاد، بر این باورند که اعتیاد و اشتیاق فراوان به کار، ناشی از شیفتگی فرد نسبت به کار است. اینان این افراد را خودشیفته مینامند. خودشیفتگی (Narcissism) ریشه در واژه یونانی نارسسیوس دارد. نارسسیوس پسری زیبا ولی متکبر و خودبین بود که روزی هنگامی که تصویر خود را در آب دید شیفته خود شد و جان سپرد. خودشیفتگی به دوست داشتن افراطی خود یا خودبینی و تكبر و خود ستایی، نداشتن همدلی با دیگران، و خود محوری دلالت دارد. (2007 ,Wonneberg)
در تحقیقی بعد انکار، توجیه کردن، خود بزرگ بینی، خودپرستی اسنادی، استحقاق و حقانیت و اضطراب و نگرانی به عنوان ابعاد شخصیت خود شیفته اینگونه در نظر گرفته شده است(Westen, 1990).
1. انکار: شخصیت خود شیفته اغلب تفاوت بین خود ایده آل و خود واقعی را انکار می کند. انکار موجب فرار پذیرش مسئولیت اشتباهاتش می شود.
2. توجیه: پیدا کردن دلیل برای رفتارهای غیرقابل قبول به منظور ارائه آنها به شکل قابل قبول است تا کارها، سیاستها و تصمیماتشان منطقی و معقول جلوه کند.
3. خود بزرگ بینی: خودشیفته نسبت به توانائیهای خود اغراق می کند و دانائیها، دستاوردها و مهارتهای خود را بیش از حد تخمین می زند.
4. خودپرستی اسنادی: پیامدهای مطلوب، موفقیتها و نتایج مثبت را به عوامل درونی خود نسبت داده، پیامدهای نامطلوب، شکستها و نتایج منفی را به عوامل بیرونی نسبت می دهد.
5. استحقاق: استثمار دیگران را حق خود دانسته و با دیگران همدلی ندارد.
6. اضطراب: از احساس افسردگی و بیارزش بودن رنج می برد و نیاز شدیدی به ثبات و اطمینان دارد.
یكی از صحنه های بروز خودشیفتگی، سازمانها هستند. افراد خودشیفته می توانند مهارتها و قابلیتهای خود را هنگام كار نمایان كنند. افراد خودشیفته سعی دارند در زمان كار، تواناییهای خود را به رخ كشیده و تصمیمهای موفق خود را جلوه دهند؛ از اینرو زمان زیادی را صرف كار خود می كنند.
الگوهای رفتاری اعتیاد به کار
عموماً اینطور فرض میشود که ساختار دهی به اعتیاد به کار پیچیده و چند بعدی است. سنخ شناسی مختلفی در این مورد وجود دارد. هر چند تعداد ناچیزی از آنها بطور تجربی مورد آزمون قرار گرفته و از روایی بالایی برخوردار است.
اسكات و همكارانش(1997) سه الگوی اعتیاد به كار را شناسایی كردند كه عبارتند از:
1. كشش افراطی (وسواسی)؛ 2. كمالگرایی؛ 3. توفیق طلبی (موفقیتطلبی).
در نظر آنها، معتادان به کار وسواس، اضطراب و استرس زیادی دارند ولی كارشان موجب مشكلات جسمی و روانی می شود و رضایت پایینی از زندگی داشته، عملكرد شغلی پایین دارند. معتادان به كار كمال گرا، استرس و مشكلات جسمی و روانی بالایی دارند و روابط میان فردی خصمانه ای پیدا می كنند و غیبت و ترك خدمت داوطلبانه زیادی دارند. همچنین موجب رضایت شغلی و عملكرد شغلی پایین می شوند. در نهایت معتادان به كار توفیق طلب، رضایت از زندگی، رضایت شغلی، سلامت جسمی و روانی، عملكرد شغلی و رفتارهای شهروندی سازمانی بالایی دارند ولی استرس و ترك خدمت داوطلبانه پایینی دارند.
یکی از شناخته شدهترین ابزارهای اندازهگیری اعتیاد به کار که به طور گسترده به کار گرفته میشود، ثلاثی اعتیاد به کار اسپنس و رابینز (1992) است که كار بر اساس میزان و درجه به سه مولفه زیر مشخص میشود:
1) عجین شدن با كار؛
2) تمایل درونی در كار؛
3) لذت از كار.
در افراد معتاد به كار، درجه عجین شدن با كار بالاست، تمایل و كشش بسیار زیادی به كار دارند ولی از كار لذت زیادی نمی برند. در مقابل، مشتاقان به كار با كار عجین میشوند ولی از كارشان لذت میبرند و كشش افراطی به كار ندارند.
اسپنس و رابینز (1992) شش نوع فرعی معتادان به کار را تعیین كرده است: خوگرفته به کار، معتاد به کار علاقه مند، مشتاقان به کار، کارگران سرخورده، کارگران آرام، کارگران بیاهمیت به کار. در سال 2004 دو محقق بنامهای بولنز و پول منز، سنخ شناسی اسپنس و رابینز را غنیتر کرده که علاوه بر شش نوع فرعی، بیمیلی به کار بیشتر نیز به عنوان یک نوع فرعی دیگر و متخصصان بیگانه از خود را نیز می توان به عنوان یک نوع فرعی دیگر مورد لحاظ قرار داد.
اسکات و دیگران (1997) با دیدگاهی انتقادی نسبت به سنخ شناسی اسپنس و رابینز، اعتیاد به کار را به عنوان پدیدهای رفتاری میپندارند. در وهله اول آنها استدلال می کنند که برای طبقه بندی معتاد به کار باید توجه داشت که یک شخص باید:
_ زمان قابل توجهی را برای فعالیت های کاری صرف كند.
_ به کار فکر می کند، حتی زمانی که کار نمی کند.
_ کار فراتر از احتیاجهای اقتصادی و سازمانی است. (2006,et.al,Evan)
پرکار بودن در برابر اعتیاد به کار
اصطلاح اعتیادبه کار، در بسیاری از موارد به اشتباه در مورد افراد پر انرژی نیز به کار برده می شود که علاوه بر داشتن رابطه خوب با همکاران، لذت بردن از فعالیتهای فاقد سود مالی، استراحت کافی و حضور مناسب در خانواده و جامعه، زمان زیادی را هم برای کار در نظر می گیرند. این افراد، اشخاصی طبیعی هستند که تنها تفاوتشان با دیگران ، برنامه ریزی درست درامور زندگی شخصی و شغلی است.
به باور اسکات و دیگران (1997)، افراد با ساعتهای طولانی کار، لزوماً معتادان به کار نیستند. به عبارتی، ساعتهای طولانی کار، رفتاری است که دلایل نگرشی بسیاری را می توان برای آن متصور شد که تنها یک یا تعداد اندکی از این دلائل را میتوان با اعتیاد به کار مرتبط دانست. افراد با درگیری و اشتیاق بالا نسبت به کار، مستعد کار کردن در ساعتهای طولانی بوده، به تبع آن، آماده ابتلا به اعتیاد به کاراند.
به عبارت دیگر: اعتیاد به کار را میتوان در کنار موارد دیگر استفاده افراطی از چیزی، عنوان كرد. اما برای تشخیص پرکار بودن ناشی از برنامه ریزی درست و داشتن انرژی کافی و اعتیاد به کار، میتوان به موارد اختلاف این دو، توجه کرد.
1 . افراد کوشا، کار را به عنوان مورد واجب انجام می دهند و در زمان هایی آنرا یک وظیفه ارضا کننده می دانند. معتادان به کار، کار خود را به عنوان جایی امن و فارغ از امور پیش بینی نشده زندگی در نظر می آورند که می توانند با کمک آن از احساسات و تعهدهای ناخواسته، دور شوند.
2 . افراد کوشا می دانند چگونه و در چه زمانی محدوده ای برای کار خود قائل شوند تا بتوانند به گونهای کامل در کنار خانواده و دوستان حاضر باشند و در برنامه های آنها شرکت کنند. معتادان به کار، اجازه می دهند کارشان در فهرست امور زندگی، بیشترین درجه اهمیت را پیدا کند.آنها غالبا به خانواده، دوستان و فرزندان خود تعهداتی میدهند که بعد به خاطر ضرورتهای کار این قول و قرار را می شکنند.
3 . افراد کوشا می توانند اشتیاق خود به کار را از بین ببرند، اما معتادان به کار نمیتوانند کار نکنند. آنها حتی اگر در حال بازی گلف هم باشند یا به دیدن نمایش مدرسه فرزند خود رفته باشند، باز هم فکرشان مشغول کار است. ذهن این افراد مدام به سمت مسائل و مشکلات کاری پر می کشد.
نتیجهگیری و پیشنهادهایی برای کاستن اعتیاد به کار
در بخش پایانی مقاله دیدگاه های محققان برای از بین بردن اعتیاد به کار را بیان می کنیم.
هاس (1991) به نقش برجسته مدیران اشاره می کند. مدیران می توانندکارکنان معتاد به کار را به تغییر در رفتار تشویق کنند. برخی محققان از برنامه های کمک به خود برای معتادین به کار حمایت میکنند. این فعالیتها شامل شناسایی گزینههای جدید برای کار، ایجاد سرگرمیهای جدید و لذت بردن از هر چیزی. کمکهای حرفهای، چه به صورت مشاوره انفرادی و چه گروهی، نیز میتواند کمک خوبی برای کاهش اعتیاد شود (Naughton, 1987).
روشهای گوناگونی برای کاستن این نوع از اعتیاد وجود دارند ( که در بسیاری از نشریهها در سازمانهای مختلف ارائه میشوند ) در زیر به مواردی از آنها اشاره میكنیم:
?. کنترل کردن خود : وقتی همكار یا مرئوس پیشنهادی می كنند كه به نظر شما مسخره می آید مقاومت نكنید و بگذارید آن كار انجام شود، اگرچه درست نباشد. بگذارید كس دیگر كار را انجام دهد. اگرچه فكر می كنید نظر كم اهمیتی است گاه عقیده دیگری را جایگزین عقیده خود كنید. قدرت را به كس دیگری دهید تا پروژه را بررسی كند. پیشنهاد ندهید، توصیه نكنید و كار را دقیق كنترل نكنید.
?. پیدا کردن سرگرمیهای جدید : سعی كنید بازی و ورزش كنید.
?. پذیرفتن شکست : برای افراد معتاد به كار، شكست بسیار دردناك است. سعی كنید در مسیر درست، كارها را به دوستان و همكاران واگذار كنید.
?. همكاری با خانواده و دوستان در برنامه های سرگرمی : زمانی را در هفته با همسر و یا بچه ها و دوستان بگذرانید. ساعت كار را كوتاه تر كنید.
?. تمجید از دیگران : این كار را چند بار در روز انجام دهید، زیرا افراد معتاد به كار به خود بیشتر توجه می كنند. باید تمرین كنید با تمجید و تحسین دیگران، به آنها توجه كنید.
?. شناسایی بهانه هایی که اعتیاد به کار را تایید می كنند: مثل، من برای خانواده ام سخت كار می كنم. یا شركت نیاز دارد كه من ?? ساعت در روزكار كنم. حقیقت این است كه شركت بدون كار شما نیز به كارش ادامه می دهد ولی شما برای كار، سرانجام خانواده تان را از دست می دهید.
7 . «نه» گفتن : یاد بگیرید که « نه » بگویید.
همه این مسائل تا زمانی كه ارزش واقعی شما در آنچه انجام می دهید پوشیده باشد، تحقق نمی یابد. ولی اگر به طور معمولی كار كنید منشأ ارزش شما، خانواده و علایق وسیع شما، آشكار می شود.
حمزه جمشیدی کهساری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر